محل تبلیغات شما

مامان بابامو خواهرم رفتن مسافرت الان یه هفته میشه.منم اواره شدم شبش شوهرم میره هیئت و من تنهام روز اول ک تنها بودم منو برد خونه مامانش اینا اوناهم فرداش رفتن ده و تاحالا هنوز نیومدن و دقیقا وقتی مامان بابای من از مسافرت میان اوناهم میان :/اتفاقه دیگه کلا همه چ دست بدست هم داد هیچوقت هم وسط هفته نمیرفتن

گردنبندم رو خونه مادرشوهرم جا گذاشتم حالا توهم زدم فکر میکنم اونجاهم نیس و یجایی انداختم شوهرم امشب داشت میرفت خونشون لباس عوض بکنه بره هیئت بهش گفتم یه نگاه تواتاق بکن بیشترش گردنبندم همون جاست گفت من کاری به طلای تو ندارم و بدم میاد از طلا حتی نگاهم نمیکنم ببینم اونجاست یانه :///شارژر باباشم خونمون بود بهش گفتم ببر از ده میان دق میکنن میبینن شارژرشون دست ماست گفت خوشم نمیاد شارژ دست بگیرم ببرم تا خونه نبرد :///.یخورده از دست پدر مادرش اعصابش خورده بخاطر همین کلا امشب گیر دنده چپ افتاده بود اخه پدرش عید یه شاسی بلند خرید ولی کلیدشو بمانمیدن .یه پراید هم داشتن ک ما سوار میشیدیم اونم فروختن چون ۷ سال بود سوارش شده بودن و بقول خودشون سر خرج افتاده بوده و میخوان بجاش تیبا بخرن .برای تیبا اسم نوشتن و همین روزا تحویل میگیرنش باباش گفته تیبا ک اومد هروقت مادرت کارش داشت اول اون برمیداره و بعدش شماها :///.از بحث اصلی دور نشیم .اوایل ک پدرشوهرم میخواست شاسی بلند بخره میگفت من افتخارمه عروسمو پسرم توشاسی بلند بشینن برن بیرون و میخوام بخرم همه فیضشو ببریم اما حتی یبارم ندادن بما کلیدشم قایم میکنن .حالا خودشون رفتن ده با یکی دیگه ماشینشون و این ماشین شاسی بلنده توخونست ماهم باید باموتور بریم بیرون :(((شوهرم‌هم اعصابش خورد میشه از دست گدا بازیای پدر مادرش .من حتی تیبا هم که خریدن نمیخوام سوارش بشم هزار منت میذارن رو سرمون .

قضیه اون دختره مزاحم هم به کل تموم شد و دیگه نه زنگ‌نه پیام شوهرم داده بود:/

دوستشوهرم میگه توی ده اونا یه گنج هست ازونایی ک چند صد سال پیش وقتی کسی میمرده هرچی طلا داشته باهاش چال میکردن کل اهالی دهشون میدونن تو قبرستونشون بفاصله نیم متری از سطح زمینه ولی گنجه طلسم‌شدست یعنی هرکی تاحالا اولین بیل رو زده یکی از نزدیکاش مردن .یبار یکی بچش مرده یکی مادرش یکی هم ف یاب برده بوده و جاشو فهمیده بوده ولی همین ک شرو کرده به کندن زنگش زدن ک بابات مرده و زود بیا بخاطر همین همه ده میترسن زمین اونجا رو بکنن و گنج رو بیرون بیارن .حالارفیق شوهرم رفته دعایی گرفته و بقول خودش طلسمشو شکسته و توسرشوهرم انداخته ک برن ف یاب پیدا کنن و برن گنجو دربیارن هرچی گفتم این چیزا عاقبت نداره نکنه طرف راضی نیس نکنه این طلسمش ک شکستن الکی باشه و یه بلایی سرمون بیاد و اینکارو نکن از فکرش بیا بیرون میگه نه من و رفیقم خیلی وقته توفکرشیم:///فقط دعا میکنم خدا به اینا عقل عنایت کنه نرن دنبال این گنجه والا من میترسم :/

حال و احوال اینروزای من :/

اندرحوالات این روزها

ماجراهای پیچ در پیچ در خصوص پست خیانت

ک ,هم ,یه ,رو ,یکی ,همین ,بهش گفتم ,شاسی بلند ,بوده و ,بخاطر همین ,پدر مادرش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

WWW.MASIHEMAN.COM